ما اومدیم
ما اومدیم دوباره
یه سفر سه روزه داشیم به مقصد طالقان ( اونایی که اطلاع ندارن بدونن یکی از بهترین ییلاقهای کرج بعد از جاده چالوس طالقانه وبعد برغان ) سه جاذبه تفریحی و توریستی
ما هم که یکی از عضو های پای ثابت این جاده هستیم
دوشنبه شب ساعت 12 عازم شدیم و نزدیکهای ساعت دو رسیدیم جمع همه جمع بود و گل شون که ما باشیم کم
البته همه داشتن خواب می دیدن جز عمه لیلا که منتظر مابود
ماهم که پسری و به بغل داشتیم با هیس هیس وارد اتاق شدیم و پسری مستقر شد
من هم کنارش اما هوا خیلی سرد بود اگه مامان بزرگ بیدار بود باید واسه ما بخاری روشن می کرد بنده خدا شانس اورد وگرنه من بدون بخاری خوابم نمی برد اما پسری از خستگی بیهوش بود
صبح که از خواب بیدار شدیم محمد فرهام یهو داد زد( مامان مامان دوساله بیابیا بریم حسن )اصلا اجازه نمی داد که صبحانه بخوریم بنده خدا عموکه همش حسن صدا می زنی رو می خواستی و میگفتی بریم بریم
وقتی رسیدیم نمی دونی چه قدر خوشحال شدی همش می گفتی مامانی بیا براشون سبزی بریزیم
وعمو هم می گفت بسه دیگه گاوا رو دارین زیادی تحویل می گیرین
خلاصه ما این چند روز همش توراه خونه وگاوداری بود روزی بیست بار این راه رو می رفتیم
امکان داره که جای گاوداری رو عوض کنیم به خاطر جوازش
هورا هورا دعا کنید که
انشاالله به امید خدا و کمک جهاد کشاورزی قرار که جواز پرواربندی 200 راسی رو عمو بگیره
دیگه بعد از انتقال گاو ها خیلی بهشون خوش میگزره چون میرن یه جای وسع و سرسبز
اون موقع گاوداری خیلی دورتر میشه و باید از خونه تا اونجا رو نزدیک به نیم ساعت تو راه باشم و یه پسر خوشگل و شیطون رو هم تمام مسیر بغل کنم چون دوست نداری زیاد راه بری همش بغل من هستی مگه اینکه با چوب بری سراغ سگها
راستی نگفتم عجب توله سگهای خوشگلی یکی که خال خالی اسمش شد خیلی ناز مامان مرضیه که از سگ مثل سگ می ترسه همش دور وبرش بود همش بهش شیر می داد وای خیلی خوشگل اما داداشش یه دست سیاه رنگه خیلی شیطون تره
عمو حسن گفت که گوشهاش رو ببرم یهو مامان داد زد که نه به سگ من کار نداشته باش همه تعجی کردن
داداشه خال خالی رو گوشهاش رو از اول بریده بودن (دوست بابا محسن)
الان ما چهار تا سگ خوشگل داریم که دو تا شون خیلی بزرگ هستن و خیلی هم شیطون و پر سر وصدا
دوباره برمی گردیم