تعطیلات
وای تعطیلات شروع شد
همه دارن می رن سفر ماهم آماده شدیم بریم
اما طالقان البته خودش سفره چون 2 ساعتی توی راه هستیم
هنوزبابایی نیومده ساعت 11:30 شما هم از خستگی خوابت برد البته یه ساعت میشه از صبح که ازخواب بلند شدی دیگه نخوابیدی این روزها وضیته شما بی خوابی توی روزه
من هم حسابی خسته می شم امروز کلی باهم بازی کردیم کوسن ها رو می اوردی می گفتی بیا با اینها باهم کشتی بگیریم
کشتی شما اینه که من بیام سمتت یهو خودت رو بندازی زمین و بگی وای مرد و من هم بوست کنم و لوست کنم تا ازجا بلند شی و دوباره بازی رو از سر بگیری
راستی بابا محسن رفته جاده خاوران که برای گاوداری دوتا توله سگ خوشگل بیاره
میگه که خیلی ناز نازی هستن از یه نژاد عالی (دوبرمن)
اگه اونی که مامان فکر می کنه باشه که خیلی نازن البته جدا از ترسی که از اونها دارم سگ ها دوست داشتنی و دوست با وفای انسان هم هست