مشهد
هفته گذشته داشتم به بابا محسن می گفتم که عمه نسرین قرار شده که به مشهد برن و یه چند روزی اونجا باشند یکدفه بابا گفت که ماهم بریم من هم قبول کردم البته قرار شد که مامان و بابای همسری هم همراه ما باشند تقریبا یک هفته ای هست که به تهران اومدن و قرار شده زمستان امسال و تهران بمونن به مامان خودم هم اطلاع دادم که همراه ما باشند اما گفتند که خاله نگار امتحان داره و ما نمی تونیم و من هم اسرار که اگه شما نمی یایید خاله ملیحه همراه ما بیاد خاله هم قبول کرد اما رسیدیم به بلیط که واسه چهارشنبه می خواستیم اما هر جا تماس گرفتیم پیدا نشد و بابا هم دلش می خواست که همراه ما باشه اما دید که بلیط برای چهار شنبه نیست و اگه هم باش...