نفس مامان پسر بابانفس مامان پسر بابا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

محمد فرهام داودی

بوی ماه مهر

همیشه آخرای شهریور ماه که میشه تمام خیابونها و خونه ها و حتی گاهی دل ما مامان و باباها یاد دوان مدرسه  می افته خیابونها از شلوغی و خونه ها از حیاهو و ما هم از دل تنگی دوران تحصیلمون بعد از کی بالا وپایین و تحقیق وتفحس بلاخره شما رو دبستان پدیده البرز (بعداز انجام کلی تشریقات و تست ها) ثبت نام کردیم امسال به امید خداوند بزرگ قرار که قندو عسل مامانی بره مدرسه (البته پیش دبستانی ) از همین الان دارم دل تنگ لحظات تنهایی و نبودنت توی ساعات مدرسه میشم وقتی که رفتم لباستو از مدرسه تحویل بگیرم اصلانتونستم جلوی اشگامو بگیرم الان هم که یادم می افته بازهم ........... از قرار معلوم که باید روز سی ویکم شهریور ماه جشن شکوفها توی مدرسه پدید...
28 شهريور 1394

شمال و ساحل گیسوم

بیستم مردادماه همگی عازم استان همیشه سبز گیلان شدیم تمام طول مسیر و قند عسل مامان با آجی کوچولوش مشغول بازی بود  که ما توی ماشین زیاد اذیت نشیم چون رها مدت طولانی نمی تونه توی ماشین بمونه و بی تابی می کنه بعد از رسیدن و مستقر شدنمون همراه خاله ها و مامان جون بابا جون به سمت دریا رفتیم و با اینکه هوا رو به تاریکی بود اما شما با دیدن دریا با تمام وجود خوشحال بودی و می خندیدی توی این چهار روز بیشتر وقتمون کنار دریا و ساحل زیبای گیسوم و جنگل همیشه سبز بودیم از آبشار ویسا دار و جاده بی نظیر خلخال و منطقه آزاد انزلی هم دیدن کردیمو سعی کردیم به همه مون خوش بگذره   ...
14 شهريور 1394

پادشاه پنج ساله

امسال پنجمین سال پادشاهی ات را جشن گرفتیم و شاد بودیم همراه شیطنت های کودکانه خواهرت کلی بازی و شیطونی کردین و کلی هم دعوا سر فوت کردن شمع که خواهرت همچنان حریف بر قدرتت بود و آخر هم مجبور بودی کوتاه ببایی و اون هم از شکستت لذت می برد این هم عکسای تولدت امیدوارم که توی تمام زندگی همیشه لبخند شادی بر روی لبانت نقش داشته باشه ...
14 شهريور 1394

نوروز باستانی

گل پسرم امسال پنجمین بهار زندگیت را در کنار بهار طبیعت جشن گرفتیم و ذوق و شوقت وصف نشدنیت رو برای گرفتن ماهی قرمز و سنبل و تخم مرغ رنگی ها زیبا بود و از مرگ ماهی های اولت حسابی ناراحت شدی و گریه کردی که حالا باید برن توی سطل آشغال  ظروف هفت سین امسالمون و با هم رنگ کردیم و چیدیم امسال عید اولین سالی بود که بعد از تولدت به سفر رفتیم و حسابی لذت بردی باز هم اصفهان شهر زیبایی و تمدن انتخاب ما شد همراه خاله ها و مامان جونی وبابا جونی راهی شدیم و کلی خوش گذروندیم درشکه سواری میدان نقش جهان هم لذت خاصی داره که شما به جای یه دور هر بار از بابایی خواهش می کردی که دور دومی هم در کار باشه و بابایی هم که اطاعت می کرد ب...
16 فروردين 1394

آلودگی و ویروس های جور واجورش

باز هم تاخیر نمی دونم چرا این ماه همش وبمون مشکل داشت و  باز نمی شد . من هم که مادر گرفتار اصلا فرصت نمی کردم همش بیام و چک کنم  بالاخره اومدم اونهم با وصف ویروس جدید اسهال استفراغی که گل پسری مبتلا شد بیست و یکم دی ماه بود که محمد فرهام یهویی همش حالت تهوع داشت و در عرض چند ساعت دل درد شدید همراه با اجابت مزاج شدید بعد از ویزیت تشخیص داده شد که ویروس جدید به علت آلودگی هوا بود که پسری در جا چسبیده بهش ماهم در اخیتار بودیم چون دو شب کامل محمد فرهام تب 40 درجه داشت و مدام هزیون می گفت  و کلا توی رختخواب خوابیده بود بعد از گذشت بیست و چهار ساعت و عدم بهبودی سرم تزریق شد که گل پسری همون بلوای شب قبل و زمان تزریق ...
5 بهمن 1393

عید غدیرو سفر به مشهد الرضا

یه هفته قبل از عید غدیر بود که مامان جون به همراه خاله ها بلیط تهیه کردن که به مشهد برن ازماهم خواستند که همراهشون باشیم اما من چندان مایل نبودم چون رها کوچیک بود چند روز بعد محمد فرهام متوجه شد که اونها راهی مشهد هستند حسابی بی تابی می کرد که من عاشق امام رضا هستم چرا ما نمی ریم تمام سعی خودمون و کردیم که بتونیم بلیط تهیه کنیم اما می افتادیم یه کوپه دیگه مجبور شدیم که بلیط مامان جون و خاله ها رو کنسل کنیم و یه کوپه دیگه بگپیرم وهمه باهم باشیم روز عید غدیر راهی مشهد شدیم و چند روزی و کنار بارگاه حضرت سپری کردیم محمد فرهام که عاشق امام رضا بود تمام مدت تو حرم بود یا همراه مامانی یاهمراه خاله ها تازه شب تاصبح هم همراه مامان جون توی حر...
5 آبان 1393