اندر احوالات عسل خان
دردانه ام شرمنده این روزها خیلی دیر دیر آپ میشم فرصت ندارم هم با شما مشغول بازی و کاریم و گاهی اوقات میام
از دوستایی که تند و تندبه ما سرمیزنن ممنونیم ماهم فراموش تون نکردیم سعی می کنم زودی بیاییم دیدنتون
این روزها شعر حسنی و از این قسمت برای مامانی روزی صد بار می خونی تازه سوره کوثر هم میتونی با کمک مامانی بخوین البته بیشترشو خودت میگی من اونجایی که یادت می ره و یه کوچولو اشاره می دم
الاغه خوب و نازنین سر برهوا سم برزمین
یالت بلند و پرمو دمت مثال جارو یکمی به من سواری میدی
نکه نمی دم نکه نمی دم چرا نمیدی
واسه اینکه من تمیزم پیش همه عزیزم اما تو چی
موی بلند روی سیاه ناخن دراز واه و واه و واه
محمدفرهام جونم گاهی اوقات یه کارایی می کنه که دل مامانی براش قینج می ره
تا می خوام ازش عکس بندازم یا اینکه از کاراش فیلم بگیرم می گه مامانی نوبتی قول داده بودی بده دیگه نوبت منه
اصلااجازه نمی ده که دوربین و روشن کنم تازه میگه نوبته منه باشه مامانی همش نوبت شما
این روزها خونه ما بدونه فرشه شنبه صبح اومدن بردن تا اثرات دوچرخ و پاستل و دوغ هایی که گل پسرم به فرش داده بود که یه موقع دل نشکنه رو پاک کنن و برای سال نو آماده بشیم
شما هم اونقدر با کامیون و اسکوتر روی این سرامیک ها جولون می دی که نگو تازه خونه سازی ها و می زاری زیرپاهات و با اونا یه جوری راه می ره که انگاری داری اسکی بازی می کنی دلم برای همسایه طبقه پایین می سوزه می دونم که دیگه روش نمیشه بیاد و تذکر بده من هم سعی می کنم که با ایشون رو در رو نشم که از خجالت آب میشم
البته بگما مامانی تنبله و هیچ موقع کار عید نداره دیدی کلک خوردی این از زرنگی منه که همیشه دستمال بدست و مرتبم مگه نه
بگذریم
داشت با خونه سازی ها برج می ساخت که میون راه دوربین بدست اومد از سازه خودش عکس بندازه این هم عکسها پسرم ببین چه حرفه ای انداخته قربونت برم عسل مامان
این هم از پسر خلاق من که از انگشتای شصت پاش هم نگذشته
محمد فرهام و محمد حسن نوه زاده دایی بنده که باهم کلی دوست هستند
بوس بوس عاشقتم پسرم