اولین برف
امروز صبح بود که داشتم با مامانم صحبت می کردم یکدفعه گفت که دیدین داره برف میاد گفتم نه مامانی هم گفت که زود برو محمدفرهام اولین برف امسال رو ببینه
ماهم که اشراف کامل به خیابونمون داشتیم رفتیم داخل تراس و برف هایی که توی باد داشتن می رقصیدن و تماشا کردیم واقعا زیبا بود و ما هر دو از این نعمت زیبا لذت بردیم
محمدفرهام هم مدام کلمه برف و تکرار می کرد و زمانی که داشت اخبار ساعت 9 در مورد بارش برف صحبت می کرد یکدفعه رو به بابا محسن کرد و گفت بابا دیدی برفه بابا هم که از خوشحالی محمدفرهام لذت می برد گفت بله دیدم چطور
گفت بابا بابا برف قشنگه (سپیده)سفیده
راستی مدتی میخوام بیام که یه کار خوب پسرم و بنویسم اما اجازه نمی ده لپ تاب و روشن کنم من هم تنبل و مشغول کار
اما الان که خوابیده می نویسم که براش یادگار بمونه
نزدیک به یه ماه میشه که محمدفرهام جونم تمام سعی خودش و می کنه که بتونه لباسهاش و بپوشه مدام می گفت خودم ماهم که حساس شلوار و شورت به دست می دوید توی اتاق که خودش بپوشه اگثرا شورتش و عقب جلو می پوشید اما شلوارش و عالی می پوشید
بعد از مدتها دیگه به این که خودش بپوشه عادت کردم اوایل سختم بود که خودش این کارها رو انجام میداد و زمان گیر بود
خلاصه که محمد فرهام جونم الان دیگه کاملا خودش شلوار و شورتش و تنش می کنه و سعی داره که لباس ها رو هم خودش بپوشه اما توی قسمت یقه یه مقدار مشکل داره
اوه اوه داشت یادم می رفت پسری کلمه (ف) و یاد گرفته وقتی که میگه افتاد اما زمانی که می گم بگو محمد فرهام دوباره ف فرهام و یه جور خاصی می گه