پسرک باهوش ما
مامان تصدقت بره عسل خان . شرمنده ام که دیر به دیر آپ میشم و خلاقیت هات رو خلاصه و کم می نویسم
این روزها با بزرگ شدن رها کارای مامانی هم زیاد شده و رسیدگی به شما گلهای زندگی تمام وقت شده
اونقدر شیطون شدی و پر سرو صدا که نگو البته باهوش تر هم شدی گاهی اوقات که من مشغول خیاطی میشم و رها رو به شما میسپرم داد می زنی بیا دیگه خسته شدم باید که کارگر بگیریم که فقط مشغول رسیدگی به پستونکش باشه و هر وقت که افتاد بهش بده من دیگه خسته شدم همشم نق نق می کنه گاهی اوقات هم کلی بوسش می کنی و میگی حالا دیگه وقتش شده که بپری بغل داداشی
این روزها هم کلی توی بازی شطرنج پیشرفت کردی بردمت مدرسه شطرنح ثبت نامت کردم مربیت کلی از شما خوشش اومدو گفت بااین سن کمش تمام مهره ها و حرکات و بلده تعحب می کنم
اصلا دوست نداشتی از کلاس بیرون بیایی همش میگفتی یه دست دیگه بازی کنم بعدش میام
بابایی هم به عنوان جایزه گفت جعمه شب می برتت استخر که امشب باهم رفتین و کلی بهت خوش گذشته بود
الان هم بیهوش شدی از خستگی
مامانی قربونت بره تمام قد که از وقتی رها اومده بزرگیت بیشتر به چشم میاد