نفس مامان پسر بابانفس مامان پسر بابا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

محمد فرهام داودی

اندر احوالات من

1392/9/17 22:57
نویسنده : مامان مرضیه
799 بازدید
اشتراک گذاری

از شب تولدم قرار شد که خاله ملیحه فداکار بیاد خونمون و بشه پرستار خواهرش که دیگه توان آشپزی و نداره و نصف عمرش و   توی دستشویی و انگشت به حلقهناراحت

خودم هم دیگه از این حالت خسته شدم و گاهی به خدا شکایت می کنم دیگه توان ندارم

فقط چند ساعت اول صبح یه مقدار حال دارم باقی روز دراز کش افتادم دیگه شبیه مرده ها شدم از ضعفنیشخند

با آمپول و سرمه که یه مقدار می تونم رو پا باشم

محمدفرهام که اوایل دوست داشت مامان براش نی نی بیاره هم پشیمون شده میگه شماهمش حالت بده دیگه آبجی نمی خوام بریم علی آقا بخریم (سوپر محل) که شما همش نخوای سرم بزنی

وقتی هم که حالم حسابی بد می شه میگه مامان ببرمت سرمفرشته

از محسن جونم هم که حسابی نازه بنده رو خریداره ممنونم که با تمام خستگی هاش بعد از کار حسابی با گل پسر مشغول بازی میشه و جای منم خالی می کنه ماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

زری مامان مهدیار و صدرا
15 آذر 92 14:06
چرا عزیزم
مامان مرضیه
پاسخ
دیگه این فندق توی دلمه که انگشتشو از توی حلقم بیرون در نمی اره
lمامان شیدا
27 آذر 92 1:26
به به مبارک باشه مرضیه جون به سلامتی و دل خوش ان شالله هر چه زودتر حال عمومیت خوب بشه . راستی تو چه ماهی هستی
مامان مرضیه
پاسخ
به به سلام دوست خوبم لطف داری توی ماه چهارم هستم
زری مامان مهدیار و صدرا
3 دی 92 22:50
وااااااااااای مرضیه جونم مامان شدی ببخش تو رو خدا من جواب کامنتم رو نخونده بودم الان نظرات پست بالا رو می خوندم فهمیدم خیلییییییییییییی تبریک ایشالا که قدم نی نی خیر باشه اینقدر سرم شلوغ بوده دیر به دیر به دوستان سر می زنم بیا پیشم بهم بگو چند وقتته عزیزم خیلییییییییییییی خوشحالم جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ چشم خدمت می رسم
زری مامان مهدیار و صدرا
3 دی 92 22:51
بازم جیغغغغغغغغغغ از خوشحالی عزیزم محمد فرهام جونم داره داداشی می شه نمی دونی نی نی دوم چقدر شیرینه مرضیه جونم، چون هم تجربه کسب کردی و هم اینکه ترس بغل کردن و نگهداری رو نداره وااااااای ایشالا که سلامت باشه
مامان مرضیه
پاسخ
ممنونم دوست جونی الان حسم زیاد خوب نیست و ذوق ندارم بسکه بیحالم و بی قرار خداکنه حسم مثل محمدفرهام بشه