مهمونی رفتیممماااااااا
چهار شنبه عصر به اتفاق مامان جون و خاله ها رفتیم سمت خونه عمه لیلا (مامان جون می خواست بره برای دیدن خونه عمه که چند ماه پیش خریده بود) شب همه قرار بود خاله جونی و عمو جفعر بیان محمد فرهام هم کلی بازی کرد اونقدر به آقا خوش می گذشت که نگو با هانیه هم حسابی بازی کرد شده بود رئیش دختر عمش هرچی می گفت هانیه جون هم اطاعت می کرد
شب هم سر شام دور همه می گشت و همه ما رو سر شماری می کرد و می شمرد برای عمه لیلا هم شعر خاله سارا رو خوند
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی