خسته که نمی شیییییییی
پنج شبه بعد از ظهر به سمت طالقان حرکت کردیم اما شما از صبح که بیدار شده بودی همش تکرار می کردی که مامان میریم پیش (داوا) گاوا
من هم میگفتم آره اما دوباره تکرار می کردی طالدون
خیلی دوست داری بری وقتی اسم طالقان میاد خیلی لذت می بری
نزدیکهای غروب بود که رسیدیم اما خیلی خسته بودیم چون شما توی راه خیلی بابایی رو اذیت کردی همش بغلش بودی و نمی خواستی بغل من باشی
من هم به جای بابایی داشتم رانندگی می کردم که شما حسابی بغل بابایی خودت رو لوس کنی
زمانی که رسیدیم شما خواب بودی اما وقتی که صدای مامان بزرگ رو شنیدی بیدار شدی و بلافاصله سراغ عمو حسن وگاوها رو گرفتی
خلاصه این دو روز خیلی به شماخوش گذشت
موقع برگشتن عمو حسن هم همراه ما اومد که بره تهران تا کارهای اداری شو انجام بده
میون راه هم با آهنگی که بابایی گذاشته بود کلی برای عمو رقصیدی و بعد هم خوابیدی ساعت خوابت خیلی بهتر شده نزدیکهای ساعت 11 هرجا که باشی بهونه خواب رو میگیری
تو ماشین هم همینکار رو کردی و خوابیدی
پسری و پدری کنار طبیعت سر سبز طالقان (باغ بابا بزرگ)